Wa Kadhalika Yajtabīka Rabbuka Wa Yu`allimuka Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi Wa Yutimmu Ni`matahu `Alayka Wa `Alá 'Āli Ya`qūba Kamā 'Atammahā `Alá 'Abawayka MinQablu 'Ibrāhīma Wa 'Isĥāqa ۚ 'Inna Rabbaka `Alīmun Ĥakīmun
012-006. و اين چنين، پروردگارت تو را برمىگزيند، و از تعبير خوابها به تو مىآموزد، و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مىكند. همان گونه كه قبلا بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام كرد. در حقيقت پروردگار تو داناى حكيم است.
Falammā Dhahabū Bihi Wa 'Ajma`ū 'An Yaj`alūhu Fī Ghayābati Al-Jubbi ۚ Wa 'Awĥaynā 'Ilayhi Latunabbi'annahum Bi'amrihim Hādhā Wa Hum Lā Yash`urūna
012-015. پس وقتى او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند [چنين كردند]. و به او وحى كرديم كه قطعا آنان را از اين كارشان در حالى كه نمىدانند، با خبر خواهى كرد.
Wa Jā'ū `Alá Qamīşihi Bidamin Kadhibin ۚ Qāla Bal Sawwalat Lakum 'Anfusukum 'Amrāan ۖ Faşabrun Jamīlun Wa ۖ Allāhu Al-Musta`ānu `Alá Mā Taşifūna
012-018. و پيراهنش را [آغشته] به خونى دروغين آوردند. [يعقوب] گفت: [نه] بلكه نفس شما كارى [بد] را براى شما آراسته است. اينك صبرى نيكو [براى من بهتر است]، و بر آنچه توصيف مىكنيد، خدا يارىده است.
Wa Jā'at Sayyāratun Fa'arsalū Wa Aridahum Fa'adlá Dalwahu ۖ Qāla Yā Bushrá Hādhā Ghulāmun ۚ Wa 'Asarrūhu Biđā`atan Wa ۚ Allāhu `Alīmun Bimā Ya`malūna
012-019. و كاروانى آمد، پس آب آور خود را فرستادند، و دلوش را انداخت گفت: مژده اين يك پسر است. و او را چون كالايى پنهان داشتند. و خدا به آنچه مىكردند دانا بود.
Wa Qāla Al-Ladhī Ashtarāhu Min Mişra Li'imra'atihi~ 'Akrimī Mathwāhu `Asá 'An Yanfa`anā 'Aw Nattakhidhahu Waladāan ۚ Wa Kadhalika Makkannā Liyūsufa Fī Al-'Arđi Wa Linu`allimahu Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi Wa ۚ Allāhu Ghālibun `Alá 'Amrihi Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna
012-021. و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت: نيكش بدار، شايد به حال ما سود بخشد، يا او را به فرزندى اختيار كنيم. و بدين گونه، ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم، تا به او تاويل خوابها را بياموزيم. و خدا بر كار خويش چيره است. ولى بيشتر مردم نمىدانند.
Wa Rāwadat/hu Allatī Huwa Fī Baytihā `An Nafsihi Wa Ghallaqati Al-'Abwāba Wa Qālat Hayta Laka ۚ Qāla Ma`ādha Allāhi ۖ 'InnahuRabbī 'Aĥsana Mathwāya ۖ 'Innahu Lā Yufliĥu Až-Žālimūna
012-023. و آن [بانو] كه وى در خانهاش بود خواست از او كام گيرد؛ و درها را [پياپى] چفت كرد و گفت: بيا كه از آن توام. [يوسف] گفت: پناه بر خدا، او آقاى من است. به من جاى نيكو داده است. قطعا ستمكاران رستگار نمىشوند.
Wa Laqad Hammat Bihi ۖ Wa Hamma Bihā Lawlā 'AnRa'á Burhāna Rabbihi ۚ Kadhālika Linaşrifa `Anhu As-Sū'a Wa Al-Faĥshā'a ۚ 'Innahu Min `Ibādinā Al-Mukhlaşīna
012-024. و در حقيقت، [آن زن] آهنگ وى كرد، و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مىكرد. چنين [كرديم] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم. چرا كه او از بندگان مخلص ما بود.
Wa Astabaqā Al-Bāba Wa Qaddat Qamīşahu Min Duburin Wa 'Alfayā Sayyidahā Ladá Al-Bābi ۚ Qālat Mā Jazā'u Man 'Arāda Bi'ahlika Sū'āan 'Illā 'An Yusjana 'Aw `Adhābun 'Alīmun
012-025. و آن دو به سوى در بر يكديگر سبقت گرفتند. و [آن زن] پيراهن او را از پشت بدريد. و در آستانه در آقاى آن زن را يافتند. زن گفت: كيفر كسى كه قصد بد به خانواده تو كرده چيست؟ جز اينكه زندانى يا [دچار] عذابى دردناك شود.
Falammā Sami`at Bimakrihinna 'Arsalat 'Ilayhinna Wa 'A`tadat Lahunna Muttaka'an Wa 'Ātat Kulla Wāĥidatin Minhunna Sikkīnāan Wa Qālati Akhruj `Alayhinna ۖ Falammā Ra'aynahu~ 'Akbarnahu Wa Qaţţa`na 'Aydiyahunna Wa Qulna Ĥāsha Lillāh Mā Hādhā Basharāan 'In Hādhā 'Illā Malakun Karīmun
012-031. پس چون [همسر عزيز] از مكرشان اطلاع يافت، نزد آنان [كسى] فرستاد و محفلى برايشان آماده ساخت. و به هر يك از آنان [ميوه و] كاردى داد، و [به يوسف] گفت بر آنان درآى. پس چون [زنان] او را ديدند، وى را بس شگرف يافتند و [از شدت هيجان] دستهاى خود را بريدند، و گفتند: منزه است خدا، اين بشر نيست، اين جز فرشتهاى بزرگوار نيست.
Qālat Fadhālikunna Al-Ladhī Lumtunnanī Fīhi ۖ Wa LaqadRāwadttuhu `An Nafsihi Fāsta`şama ۖ Wa La'in Lam Yaf`al Mā 'Āmuruhu Layusjananna Wa Layakūnāan Mina Aş-Şāghirīna
012-032. [زليخا] گفت اين همان است كه در باره او سرزنشم مىكرديد. آرى من از او كام خواستم، و[لى] او خود را نگاه داشت. و اگر آنچه را به او دستور مىدهم نكند، قطعا زندانى خواهد شد، و حتما از خوارشدگان خواهد گرديد.
Qāla Rabbi As-Sijnu 'Aĥabbu 'Ilayya Mimmā Yad`ūnanī 'Ilayhi ۖ Wa 'Illā Taşrif `Annī Kaydahunna 'Aşbu 'Ilayhinna Wa 'Akun Mina Al-Jāhilīna
012-033. [يوسف] گفت: پروردگارا، زندان براى من دوستداشتنىتر است از آنچه مرا به آن مىخوانند. و اگر نيرنگ آنان را از من بازنگردانى، به سوى آنان خواهم گراييد، و از [جمله] نادانان خواهم شد.
012-036. و دو جوان با او به زندان درآمدند. [روزى] يكى از آن دو گفت: من خويشتن را [به خواب] ديدم كه [انگور براى] شراب مىفشارم. و ديگرى گفت: من خود را [به خواب] ديدم كه بر روى سرم نان مىبرم و پرندگان از آن مىخورند. به ما از تعبيرش خبر ده، كه ما تو را از نيكوكاران مىبينيم.
012-037. گفت غذايى را كه روزى شماست براى شما نمىآورند مگر آنكه من از تعبير آن به شما خبر مىدهم. پيش از آنكه [تعبير آن] به شما برسد، اين از چيزهايى است كه پروردگارم به من آموخته است. من آيين قومى را كه به خدا اعتقاد ندارند و منكر آخرتند رها كردهام.
Wa Attaba`tu Millata 'Ābā'ī 'Ibrāhīma Wa 'Isĥāqa Wa Ya`qūba ۚ Mā Kāna Lanā 'An Nushrika Billāhi MinShay'in ۚ Dhālika Min Fađli Allāhi `Alaynā Wa `Alá An-Nāsi Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Yashkurūna
012-038. و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نمودهام. براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا كنيم. اين از عنايت خدا بر ما و بر مردم است. ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمىكنند.
Mā Ta`budūna Min Dūnihi~ 'Illā 'Asmā'an Sammaytumūhā 'Antum Wa 'Ābā'uukum Mā 'Anzala Allāhu Bihā Min Sulţānin ۚ 'Ini Al-Ĥukmu 'Illā Lillāh ۚ 'Amara 'Allā Ta`budū 'Illā 'Īyāhu ۚ Dhālika Ad-Dīnu Al-Qayyimu Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna
012-040. شما به جاى او، جز نامهايى [چند] را نمىپرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كردهايد؛ و خدا دليلى بر [حقانيت] آنها نازل نكرده است. فرمان جز براى خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين است دين درست ولى بيشتر مردم نمىدانند.
012-041. اى دو رفيق زندانيم، اما يكى از شما به آقاى خود باده مىنوشاند، و اما ديگرى به دار آويخته مىشود، و پرندگان از [مغز] سرش مىخورند. امرى كه شما دو تن از من جويا شديد تحقق يافت.
012-042. و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان مىكرد خلاص مىشود گفت: مرا نزد آقاى خود به ياد آور. و[لى] شيطان يادآورى به آقايش را از ياد او برد. در نتيجه چند سالى در زندان ماند.
Wa Qāla Al-Maliku 'Innī 'Ará Sab`a Baqarātin Simānin Ya'kuluhunna Sab`un `Ijāfun Wa Sab`a Sunbulātin Khuđrin Wa 'Ukhara Yā ۖ Bisātin Yā 'Ayyuhā Al-Mala'u 'Aftūnī Fī Ru'uyā Ya 'In Kuntum Lilrru'uyā Ta`burūna
012-043. و پادشاه [مصر] گفت: من [در خواب] ديدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را مىخورند، و هفت خوشه سبز، و [هفتخوشه] خشگيده ديگر؛ اى سران قوم، اگر خواب تعبير مىكنيد در باره خواب من به من نظر دهيد.
012-046. اى يوسف، اى مرد راستگوى، در باره [اين خواب كه] هفت گاو فربه هفت [گاو] لاغر آنها را مىخورند، و هفت خوشه سبز، و [هفتخوشه] خشگيده ديگر، به ما نظر ده، تا به سوى مردم برگردم، شايد آنان [تعبيرش را] بدانند
012-050. و پادشاه گفت، او را نزد من آوريد. پس هنگامى كه آن فرستاده نزد وى آمد [يوسف] گفت: نزد آقاى خويش برگرد و از او بپرس، كه حال آن زنانى كه دستهاى خود را بريدند چگونه است؟ زيرا پروردگار من به نيرنگ آنان آگاه است.
012-051. [پادشاه] گفت: وقتى از يوسف كام [مى]خواستيد چه منظور داشتيد؟ زنان گفتند: منزهاست خدا. ما گناهى بر او نمىدانيم. همسر عزيز گفت: اكنون حقيقت آشكار شد. من [بودم كه] از او كام خواستم، و بىشك او از راستگويان است.
Wa Kadhalika Makkannā Liyūsufa Fī Al-'Arđi Yatabawwa'u Minhā Ĥaythu Yashā'u ۚ Nuşību Biraĥmatinā Man Nashā'u ۖ Wa Lā Nuđī`u 'Ajra Al-Muĥsinīna
012-056. و بدين گونه، يوسف را در سرزمين [مصر] قدرت داديم، كه در آن هر جا كه مى خواستسكونت مىكرد. هر كه را بخواهيم، به رحمت خود مىرسانيم، و اجر نيكوكاران را تباه نمىسازيم.
012-062. و [يوسف] به غلامان خود گفتسرمايههاى آنان را در بارهايشان بگذاريد، شايد وقتى به سوى خانواده خود برمىگردند آن را بازيابند؛ اميد كه آنان بازگردند.
Qāla Hal 'Āmanukum `Alayhi 'Illā Kamā 'Amintukum `Alá 'Akhīhi MinQablu ۖ Fa-Allāhu Khayrun Ĥāfižāan ۖ Wa Huwa 'Arĥamu Ar-Rāĥimīna
012-064. [يعقوب] گفت، آيا همان گونه كه شما را پيش از اين بر برادرش امين گردانيدم بر او امين سازم؟ پس خدا بهترين نگهبان است، و اوست مهربانترين مهربانان.
Wa Lammā Fataĥū Matā`ahum Wa Jadū Biđā`atahumRuddat 'Ilayhim ۖ Qālū Yā 'Abānā Mā Nabghī ۖ Hadhihi Biđā`atunā Ruddat 'Ilaynā ۖ Wa Namīru 'Ahlanā Wa Naĥfažu 'Akhānā Wa Nazdādu Kayla Ba`īrin ۖ Dhālika Kaylun Yasīrun
012-065. و هنگامى كه بارهاى خود را گشودند، دريافتند كه سرمايهشان بدانها بازگردانيده شده است گفتند: اى پدر [ديگر] چه مىخواهيم، اين سرمايه ماست كه به ما بازگردانيده شده است. قوت خانواده خود را فراهم، و برادرمان را نگهبانى مىكنيم، و [با بردن او] يك بار شتر مىافزاييم، و اين [پيمانه اضافى نزد عزيز] پيمانهاى ناچيز است.
Qāla Lan 'Ursilahu Ma`akum Ĥattá Tu'utūni Mawthiqāan Mina Allāhi Lata'tunanī Bihi~ 'Illā 'An Yuĥāţa Bikum ۖ Falammā 'Ātawhu MawthiqahumQāla Allāhu `Alá Mā Naqūlu Wa Kīlun
012-066. گفت هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من با نام خدا پيمان استوارى ببنديد، كه حتما او را نزد من باز آوريد، مگر آنكه گرفتار [حادثهاى] شويد. پس چون پيمان خود را با او استوار كردند، [يعقوب] گفت:خدا بر آنچه مىگوييم وكيل است.
Wa Qāla Yā Banīya Lā Tadkhulū Min Bābin Wāĥidin Wa Adkhulū Min 'Abwābin Mutafarriqatin ۖ Wa Mā 'Ughnī `Ankum Mina Allāhi MinShay'in ۖ 'Ini Al-Ĥukmu 'Illā Lillāh ۖ `Alayhi Tawakkaltu ۖ Wa `Alayhi Falyatawakkali Al-Mutawakkilūna
012-067. و گفت: اى پسران من، [همه] از يك دروازه [به شهر] در نياييد، بلكه از دروازههاى مختلف وارد شويد. و من [با اين سفارش] چيزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمىتوانم داشت. فرمان جز براى خدا نيست. بر او توكل كردم، و توکلكنندگان بايد بر او توكل كنند.
Wa Lammā Dakhalū Min Ĥaythu 'Amarahum 'Abūhum Mmā Kāna Yughnī `Anhum Mmina Allāhi MinShay'in 'Illā Ĥājatan Fī Nafsi Ya`qūba Qađāhā ۚ Wa 'Innahu Ladhū `Ilmin Limā `Allamnāhu Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna
012-068. و چون همان گونه كه پدرانشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند. [اين كار] چيزى را در برابر خدا از آنان برطرف نمىكرد، جز اينكه يعقوب نيازى را كه در دلش بود برآورد، و بىگمان او، از [بركت] آنچه بدو آموخته بوديم داراى دانشى [فراوان] بود، ولى بيشتر مردم نمىدانند.
012-070. پس هنگامى كه آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد، آبخورى را در بار برادرش نهاد. سپس [به دستور او] ندا كنندهاى بانگ در داد: اى كاروانيان قطعا شما دزد هستيد.
012-076. پس [يوسف] به [بازرسى] بارهاى آنان پيش از بار برادرش پرداخت، آنگاه آن را از بار برادرش [بنيامين] در آورد. اين گونه به يوسف شيوه آموختيم [چرا كه] او در آيين پادشاه نمىتوانست برادرش را بازداشت كند، مگر اينكه خدا بخواهد [و چنين راهى بدو بنمايد]. درجات كسانى را كه بخواهيم بالا مىبريم، و فوق هر صاحب دانشى دانشورى است.
012-077. گفتند: اگر او دزدى كرده، پيش از اين [نيز] برادرش دزدى كرده است. يوسف اين [سخن] را در دل خود پنهان داشت، و آن را برايشان آشكار نكرد. [ولى] گفت: موقعيتشما بدتر [از او] ست، و خدا به آنچه وصف مىكنيد داناتر است.
Falammā Astay'asū Minhu Khalaşū Najīyāan ۖ Qāla Kabīruhum 'Alam Ta`lamū 'Anna 'AbākumQad 'Akhadha `Alaykum Mawthiqāan Mina Allāhi Wa MinQablu Mā Farraţtum Fī Yūsufa ۖ Falan 'Abraĥa Al-'Arđa Ĥattá Ya'dhana Lī 'Abī 'Aw Yaĥkuma Allāhu Lī ۖ Wa Huwa Khayru Al-Ĥākimīna
012-080. پس چون از او نوميد شدند، رازگويان كنار كشيدند. بزرگشان گفت مگر نمىدانيد كه پدرتان با نام خدا پيمانى استوار از شما گرفته است. و قبلا [هم] در باره يوسف تقصير كرديد. هرگز از اين سرزمين نمىروم تا پدرم به من اجازه دهد، يا خدا در حق من داورى كند. و او بهترين داوران است.
012-083. [يعقوب] گفت: [چنين نيست] بلكه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است. پس [صبر من] صبرى نيكوست. اميد كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد، كه او داناى حكيم است.
Falammā Dakhalū `Alayhi Qālū Yā 'Ayyuhā Al-`Azīzu Massanā Wa 'Ahlanā Ađ-Đurru Wa Ji'nā Bibiđā`atin Muzjāatin Fa'awfi Lanā Al-Kayla Wa Taşaddaq `Alaynā ۖ 'Inna Allāha Yajzī Al-Mutaşaddiqīna
012-088. پس چون [برادران] بر او وارد شدند گفتند: اى عزيز، به ما و خانواده ما آسيب رسيده است، و سرمايهاى ناچيز آوردهايم. بنابراين پيمانه ما را تمام بده، و بر ما تصدق كن كه خدا صدقه دهندگان را پاداش مىدهد.
Qālū 'A'innaka La'anta Yūsufu ۖ Qāla 'Anā Yūsufu Wa Hadhā 'Akhī ۖ Qad Manna Allāhu `Alaynā ۖ 'Innahu Man Yattaqi Wa Yaşbir Fa'inna Allāha Lā Yuđī`u 'Ajra Al-Muĥsinīna
012-090. گفتند: آيا تو خود يوسفى؟ گفت [آرى] من يوسفم، و اين برادر من است. به راستى خدا بر ما منت نهاده است. بىگمان هر كه تقوا و صبر پيشه كند، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند.
012-096. پس چون مژدهرسان آمد، آن [پيراهن] را بر چهره او انداخت، پس بينا گرديد. گفت: آيا به شما نگفتم كه بىشك من از [عنايت] خدا چيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد؟
Wa Rafa`a 'Abawayhi `Alá Al-`Arshi Wa Kharrū Lahu Sujjadāan ۖ Wa Qāla Yā 'Abati Hādhā Ta'wīlu Ru'uyā Y MinQablu Qad Ja`alahā Rabbī ۖ Ĥaqqāan Wa Qad 'Aĥsana Bī 'Idh 'Akhrajanī Mina As-Sijni Wa Jā'a Bikum Mina Al-Badwi Min Ba`di 'An Nazagha Ash-Shayţānu Baynī Wa Bayna ۚ 'Ikhwatī 'Inna Rabbī Laţīfun Limā ۚ Yashā'u 'Innahu Huwa Al-`Alīmu Al-Ĥakīmu
012-100. و پدر و مادرش را به تخت برنشانيد، و [همه آنان] پيش او به سجده درافتادند. و [يوسف] گفت: اى پدر، اين است تعبير خواب پيشين من، به يقين پروردگارم آن را راست گردانيد، و به من احسان كرد، آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت، و شما را از بيابان [كنعان به مصر] باز آورد، پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد. بى گمان پروردگار من، نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است، زيرا كه او داناى حكيم است.
Rabbi Qad 'Ātaytanī Mina Al-Mulki Wa `Allamtanī Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi ۚ Fāţira As-Samāwāti Wa Al-'Arđi 'Anta Wa Līyi Fī Ad-Dunyā Wa Al-'Ākhirati ۖ Tawaffanī Muslimāan Wa 'Alĥiqnī Biş-Şāliĥīna
012-101. پروردگارا، تو به من دولت دادى، و از تعبير خوابها به من آموختى. اى پديدآورنده آسمانها و زمين، تنها تو در دنيا و آخرت مولاى منى. مرا مسلمان بميران، و مرا به شايستگان ملحق فرما.
012-109. و پيش از تو [نيز] جز مردانى از اهل شهرها را كه به آنان وحى مىكرديم نفرستاديم. آيا در زمين نگرديدهاند تا فرجام كسانى را كه پيش از آنان بودهاند بنگرند؟ و قطعا سراى آخرت براى كسانى كه پرهيزگارى كردهاند بهتر است. آيا نمىانديشيد؟
Ĥattá 'Idhā Astay'asa Ar-Rusulu Wa Žannū 'AnnahumQad Kudhibū Jā'ahum Naşrunā Fanujjiya Man Nashā'u ۖ Wa Lā Yuraddu Ba'sunā `Ani Al-Qawmi Al-Mujrimīna
012-110. تا هنگامى كه فرستادگان [ما] نوميد شدند، و [مردم] پنداشتند كه به آنان واقعا دروغ گفته شده، يارى ما به آنان رسيد. پس كسانى را كه مىخواستيم نجات يافتند. و[لى] عذاب ما از گروه مجرمان برگشت ندارد.
Laqad Kāna Fī Qaşaşihim `Ibratun Li'wlī Al-'Albābi ۗ Mā Kāna Ĥadīthāan Yuftará Wa Lakin Taşdīqa Al-Ladhī Bayna Yadayhi Wa Tafşīla Kulli Shay'in Wa Hudan Wa Raĥmatan Liqawmin Yu'uminūna
012-111. به راستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان عبرتى است. سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد،بلكه تصديق آنچه [از كتابهايى] است كه پيش از آن بوده، و روشنگر هر چيز است. و براى مردمى كه ايمان مىآورند رهنمود و رحمتى است.